غم نوشته های شعر

غم نوشته های من به زبان شعر

غم نوشته های شعر

غم نوشته های من به زبان شعر

همه ی عشقا و دلبستگیا

خدا گریه ی مسافرو ندید...

دل نبست به هیچ کس و دل نبرید...

آدمو برای دوری از دیار

جاده رو برای غربت آفرید...

 

جاده اسم منو فریاد میزنه

میگه امروز روز دل بریدنه

کوله باری که پر از خاطره هاست

روی شونه های لرزون منه...

 

از تموم آدمای خوب و بد

 

از تموم قصه های خوب و بد

 

چی برام مونده به جز یه خاطره

 

نقش گنگی رو غباره پنجره...

 

جاده آغوششو وا کرده برام

 

منتظر مونده که من باهاش بیام

 

قصه ی تلخ خدا حافظی رو

 

میخونم با اینکه بسته است لبام...

 

پشت سر گذاشتن خاطره ها

 

همه ی عشقا و دلبستگیا

 

خیلی سخته ولی چاره ندارم

 

جاده فریاد میزنه بیااااااااااااا....

 

ترانه ی گوگوش...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.