غم نوشته های شعر

غم نوشته های من به زبان شعر

غم نوشته های شعر

غم نوشته های من به زبان شعر

وقتی کسی رو دوست داریم

وقتی کسی رو دوست داریم اون چیزی که واسه خودمون خیلی زیباست بهش هدیه میدیم براش میخوایم بی خبر از اینکه شاید این هدیه ..این آرزو واسه اون بدترین چیز باشه ..اینجا شاید اون ناراحت بشه ..اصلا باید بشه یا نه؟ وظیفه دوست داشتن من اینه که اونی باشم که اون میخواد؟پس خودم چی میشم؟ اما عشقمه اون چی؟ اینجاست که دل میگه تلاش کن خودت باشی و اجازه بده تنها و تنها دیگران خودشون باشند ..یعنی یک قدم گذاشتن اونور پرچین باغ خودخواهی....سخته اما شیرین کننده لحظه ها

همه ی عشقا و دلبستگیا

خدا گریه ی مسافرو ندید...

دل نبست به هیچ کس و دل نبرید...

آدمو برای دوری از دیار

جاده رو برای غربت آفرید...

 

جاده اسم منو فریاد میزنه

میگه امروز روز دل بریدنه

کوله باری که پر از خاطره هاست

روی شونه های لرزون منه...

 

از تموم آدمای خوب و بد

 

از تموم قصه های خوب و بد

 

چی برام مونده به جز یه خاطره

 

نقش گنگی رو غباره پنجره...

 

جاده آغوششو وا کرده برام

 

منتظر مونده که من باهاش بیام

 

قصه ی تلخ خدا حافظی رو

 

میخونم با اینکه بسته است لبام...

 

پشت سر گذاشتن خاطره ها

 

همه ی عشقا و دلبستگیا

 

خیلی سخته ولی چاره ندارم

 

جاده فریاد میزنه بیااااااااااااا....

 

ترانه ی گوگوش...

عکس می‌گیرم

عکس می‌گیرم
از ضربات شعری
که بر من فرود آوردی

عکس می‌گیرم
از صبحی برفی در ملائی که تو تیربارانم کرده‌ای

عکس می‌گیرم
از صدای تو، لبخندت، شکستن آوازم
و نشان می‌دهم
به کسی که شعر مرا می‌خواند
و باریکه‌ای از ابر
در حیرت لبخندش موج می‌زند

محمد شمس لنگرودی

ساده باش

ساده لباس بپوش

ساده راه برو

اما در برخورد با دیگران ساده نباش

زیرا سادگی ات رانشانه می گیرند

برای درهم شکستن غرورت.

حسین پناهی

______________

انسان ها وقتی یکدیگر را دوست دارند زیباتر از همیشه اند..!

ث.ع

شروع ناگهانم باش

یه بار از تو جدا موندم

واسه هفت پشت من بسه

یه لحظه از سکوت تو

واسه پر پر زدن بسه

یکم از دور و بر کم کن

یه کم فکر جهانم باش

آهای پایان تدریجی

شروع ناگهانم باش


((علیرضا آذر))